خودش بود و جاده. عقربه هاي کيلومترشمار سرعت بالاي 140 کيلومتر در ساعت را نشان مي داد...
با آنکه بسيار خوابش مي آمد اما به واسطه ي عجله اي که داشت حاضر نبود بايستد و دقايقي استراحت کند.
وقتي به خودش آمد متوجه شد ماشينش تکان مي خورد و سر و صداي خاصي بلند شده است. يک لحظه متوجه شد که چرتش برده بود و لاستيک سمت راست ماشينش روي شانه ي خاکي جاده رفته بود. بلافاصله فرمان را برگرداند و در مسير جاده قرار گرفت.
خدا بسيار به او رحم کرده بود. اگر لحظه اي ديرتر هوشيار شده بود اکنون چه بسا جان خود را از دست داده بود. در واقع اين قسمت خاکي کنار جاده و تکان ها و سر و صداهاي ناشي از حرکت روي آن سبب بيداري او و پيشگيري از يک فاجعه شده بود.
قصه ي زندگي ما نيز همين طور است.
گاهي از مسير اصلي زندگي خارج مي شويم، گاهي از انسانيت خود فاصله مي گيريم و گاهي ارتباط ما با خدا کمرنگ يا قطع مي شود. همين کفايت مي کند که به واسطه ي اين انحرافمان دچار مشکلي در زندگي شويم.
در واقع آن مشکل و مسأله اي که با آن مواجه مي شويم ايجاد شده است تا :
* ما را از خواب غفلت مان بيدار کند
* ما را به انسانيت خودمان بازگرداند
* و ارتباط ما را با خداوند بازسازي و پررنگ سازد.
اينکه من و شما مي خواهيم مشکلات جسمي و رواني و عاطفي و مالي و خانواگي و ... ، با تلاش و تدبير حل کنيم بسيار خوب است اما يادمان باشد هدف اصلي تمام اين مشکلات اين است که به انسانيت خودمان بازگرديم و ارتباط مان را با خدا بيشتر و بيشتر کنيم.
اگر پيام اصلي مشکلي را بگيريم اميدواري هست که در سايه ي حرکت در مسير اصلي به مقصد نهايي مان که خوشبختي و سعادت است برسيم و پيام اصلي و مشترک هر مشکلي اين است که :
* نيت و رفتار خودمان را اصلاح کنيم
* خدا را با طنين بلندتري در زندگي صدا بزنيم
* و حضور خدا را در زندگي مان برجسته تر ببينيم.
* ضمن اينکه بايد بعد از اين مراقب باشيم خوابمان نبرد.